loading...

فتل فتلیان

روز نوشت های یک بچه مثبت تنها

بازدید : 178
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 23:38

اقا یه نیگا انداختم به اخرین پستام دیدم چقده بد شده !!! پس گفتم یه تحول بدم اونم با چی با شلم شومبا😍😍😍

اول بگم ، کلی خاطره ثبت نشده دارم که از یاد رفته ، کلیم ثبت شده که از یادم رفته ، کلیم ثبت شده که تاریخشون گذشته خیلییی هم گذشته ،کم و بیش براتون می‌نویسمشون ولی موندم اینا تموم بشه چه کنم برا نوشتن !!! شدید خوردم به یکنواختی !!☹ ( اقااااا بگما نمیدونم چرا حس میکنم بعضیای این پستو رو قبلا هم نوشتم ، ولی خو توی ثبت نشده‌هام بود !!!)

۱_عقد دایی بود یهو صدام زدن مام رفتیم وسط دیدیم دایی دستش گذاشته رو سر ما ، بعدم یهو همه زدن زیر خنده ! من تازه بعد کلی منگل بازی فهمیدم مثلا دست راست گذاشتن رو سرم که چم دونم داماد بعدی من باشم مثلا 😅😂

۲_یه روز راهی خونه بودیم ( افسون ، مرغ عاشق و آ ) که سر از فست فودی همیشگی دراوردیم ! من طبق عادت چیپس و پنیر گرفتم و اونا تینی برگر ، گفتم سیر نمیشیدا ولی گوش ندادن ! تا اومدم به خودم بجنبم اونا تموم بودن حمله ور شدن به غذا من😂 دیکه هیچ پاشدم برا اونام سفرش دادم و نشستم تا باهم بخوریم ، چه عکسایی ثبت شد ، چقده الکی سس امتحان میکردیم چه مسخره بازیا که از ته دل می‌خندیدیم ، وایییی اونا که نتونستن کامل بخورن واییی چطور ظرفاشو تا میکردن یعنی اصلا عالیییی بود اون روز بعدشم کلی پیاده روی توی خیابونا 😂

۳_دوست صمیمیم خیلی به من حسادت داشت ، بماند که دوچار سوء تفاهمم شد و الان شده دشمن من و در پی انتقام 😐 حالا شما بیا به این حالی کن و بش بگو عمو جون واد د فاز !!!

۴_حال نداشتم برم ورزش پس پیچوندم ، استاد داشت حضور و غیاب میکرد ( منم تو سالن بودم ولی قایم شده بودم ) اسم منو که خوند پریدم بالا دست تکون دادم که نامردا فروختنم ولی خب من باز قایم شدم و ندیدم 😂😂

وااایییی هیچ وقت یادم نمیره اون صحنه رو که باید دست میزدن به دیوار و بر میگشتن ولی ، همشون پریدن بالا و مثل این شکلات قهوه‌‌‌ای تو ایموجی‌ها که شما بش یچی دیگه میگید 😁🤪چسبیدن تو دیوار 😂😂😂😂

۵_رفتیم بیرون و ساندویچ زدیم بر بدن و حالا بچه‌ها چت که دوغ آبعلی باید بخوریم ، توی اون سرما از یه سوپری دوغو گرفتیم( سوپری به سوپری میرفتیم که پیدا کنیم ) ، وایسادیم لب یه باغچه تا من با ضرب دست سر دوغارو باز کنم ( شاید سوال بشه که چرووو !!! آخه گاز داشت و مام همش زده بودیم در نتیجه خواهیم داشت که = توی مغازه نمیشد بازش کرد )، برا دوتامون باز کردم ولی واسه یکی از بچه‌ها وقتی زدم نصف سر شیشه دوغ شیکست ، دوغم گاز دار کلیشم ریخت 😂 یعنی دوغو که خوردیم مثل سگ میلرزیدیم و مثل اسب تو خیابون میدوییدیم برا یه جا گرم 😂😂😂 بماند ماجرای اون دیوار ، اون شهر بازی که رفتیم اسباب بازیاش عکس بگیریم ، دوستمو که می‌خواستیم سوار سبدا کنیم 😆😆 اونجاهایی که تست داشت و دوستم هر جا میبردمون ردمون میکردن 😐 بعد فهمیدیم این بس که اومده تست کرده میشناسنش

تپل ها مهربونند .
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 13
  • بازدید کننده امروز : 14
  • باردید دیروز : 3
  • بازدید کننده دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 62
  • بازدید ماه : 20
  • بازدید سال : 1209
  • بازدید کلی : 9086
  • کدهای اختصاصی